بيتوته‌ي ِ کوتاهي‌ست جهان
در فاصله‌ي ِ گناه و دوزخ

خورشيد
هم‌چون دشنامي برمي‌آيد

و روز
شرم‌ساري ِ جبران‌ناپذيري‌ست.

آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزي بگوي


درخت،
جهل ِ معصيت‌بار ِ نياکان است

و نسيم
وسوسه‌ئي‌ست نابه‌کار.

مهتاب ِپائيزي
کفري‌ست که جهان را مي‌آلايد.

چيزي بگوي
پيش از آن که در اشک غرقه شوم

چيزي بگوي



هر دريچه‌ي ِ نغز
بر چشم‌انداز ِ عقوبتي مي‌گشايد.

عشق
رطوبت ِ چندش‌انگيز ِ پلشتي‌ست
و آسمان
سرپناهي
تا به خاک بنشيني و
بر سرنوشت ِ خويش
گريه ساز کني.

آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزي بگوي،
هر چه باشد


چشمه‌ها
از تابوت مي‌جوشند
و سوگ‌واران ِ ژوليده آب‌ْروي ِ جهان‌اند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمندتران‌اند.

خامُش منشين
خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چيزي بگوي!


اولین پابلیش تو یادگار بعد مدتها ؛ یه شعر قشنگ تلخ از شاملو ..که شاید مناسب یه وبلاگ نو نباشه ولی از اونجایی که امروز روز خیلی بدی بود و امشب دلم از همه گرفتست این قشنگترین شعری بود که به ذهنم رسید ...