تو چه دانی که پس هر نگه سادهء من ،
چه جنونی ، چه نیازی ، چه غمی ست ؟
یا نگاه تو ، که پر عصمت و ناز ،
بر من افتد ؛ چه عذاب و ستمی ست .

دردم این نیست ولی ،
دردم این است که من بی تو دگر
از جهان دورم و بیخویشتنم .
پوپکم ! آهوکم !
تا جنون راهی نیست ار اینجا که منم ...

اخوان

( اگه وقت کردین همشو بخونین )