واي! از بازي عقب موندم ...
يه گپ دوستانه مختصر و مفيد مهر تاييدي زد به تمام شنيده هايي كه مدتي تو گوشم زمزم مي شد ولي دلم نمي خواست باورشون كنم؛ از كنار حرف و حديثا مي گذشتم و مي ذاشتم به حساب جو احمقانه و افكار آدماي اين شهر كه خودم بارها و بارها گزندگيشونو چشيده بود؛ خيلي دير و خيلي تلخ ولي به هر حال اون گپ دوستانه امروز جواب خيلي از سوالاتم رو داد ...
"عشق را به كساني بدهيد كه لايق آنند نه تشنه آن، زيرا تشنه روزي سيراب خواهد شد"
...................
و اما بازي شب يلدا؛
1. اينو قبلنم گفتم ولي واسه شروع بد نيست؛ اسم واقعي من غزالست؛ 25 سالمه / مهمترين خصوصيات اخلاقيم اينه كه متاسفانه مهربونم (باز به حساب خودشيفتگي نزارين)، خيلي زياد حساسم كه البته مدتيه دارم با خودم مبارزه مي كنم / از سيگار متنفرم/ برعكس تصور خيليها، ساده و به شدت احمقم / عاشق شيرني ناپلئوني ، نخودي ، شكلات ، نسكافه ، فسنجون و ليمو ِ تازه ام ؛
2. بهترين و پر شورترين سالها و لحظات عمرمو با خريت تمام دود كردم و فرستادم هوا، زمان زيادي بهترين و قشنگترين احساسات و شور و انرژيم رو خرج چيزي كردم كه عملن وجود نداشته؛ خرج يك تصور، خرج يه بازي ، خرج يه بازيگردان ؛
3. مدتهاست از طرف نزديك ترين كسانم محكومم به افسرده بودن، عصبي بودن و گرفتن تصميمات غلط و گند زدن به زندگيم ؛
4. لذت بخش ترين تفريحم، از سرويس پياده شدن ساعت 4.30 بعد از ظهر و قدم زدن تو حاشيه خيام ِ ؛ نگاه كردن به دوردست، پر از بغض شدن و فرو بردن و همنوا شدن با
Leonard Cohen و رقصيدن تا اِند آف لاو ... ؛
5. از اين شهر متنفرم، از اين شهر ، آدماي اين شهر و افكار آدماي اين شهر ؛
6. دوم راهنمايي سر كلاس ، پاي تخته و درست چند قدمي معلم به كلاس نتونستم خودمو نگه دارم و جلوي همه جيش كردم
بعدشم خودمو زدم به مريضي و تا يه هفته ام آفتابي نشدم
(ببخشيد قانون بازي رو عوض كردم، اين يه موردم حتمن بايد مي گفتم )
از همه دوستاي خوبم براي ادامه بازي دعوت مي كنم. چون رسم ِ، چند تايي رو اسم مي برم :
آلا ، هستي ، سلام ، خرطوميون ، وعده گاه ، هبوط
(مرسي از پسر شجاع ، داداشي و بانو، نسرين و دوستايي كه منو دعوت كردن)
"عشق را به كساني بدهيد كه لايق آنند نه تشنه آن، زيرا تشنه روزي سيراب خواهد شد"
...................
و اما بازي شب يلدا؛
1. اينو قبلنم گفتم ولي واسه شروع بد نيست؛ اسم واقعي من غزالست؛ 25 سالمه / مهمترين خصوصيات اخلاقيم اينه كه متاسفانه مهربونم (باز به حساب خودشيفتگي نزارين)، خيلي زياد حساسم كه البته مدتيه دارم با خودم مبارزه مي كنم / از سيگار متنفرم/ برعكس تصور خيليها، ساده و به شدت احمقم / عاشق شيرني ناپلئوني ، نخودي ، شكلات ، نسكافه ، فسنجون و ليمو ِ تازه ام ؛
2. بهترين و پر شورترين سالها و لحظات عمرمو با خريت تمام دود كردم و فرستادم هوا، زمان زيادي بهترين و قشنگترين احساسات و شور و انرژيم رو خرج چيزي كردم كه عملن وجود نداشته؛ خرج يك تصور، خرج يه بازي ، خرج يه بازيگردان ؛
3. مدتهاست از طرف نزديك ترين كسانم محكومم به افسرده بودن، عصبي بودن و گرفتن تصميمات غلط و گند زدن به زندگيم ؛
4. لذت بخش ترين تفريحم، از سرويس پياده شدن ساعت 4.30 بعد از ظهر و قدم زدن تو حاشيه خيام ِ ؛ نگاه كردن به دوردست، پر از بغض شدن و فرو بردن و همنوا شدن با
Leonard Cohen و رقصيدن تا اِند آف لاو ... ؛
5. از اين شهر متنفرم، از اين شهر ، آدماي اين شهر و افكار آدماي اين شهر ؛
6. دوم راهنمايي سر كلاس ، پاي تخته و درست چند قدمي معلم به كلاس نتونستم خودمو نگه دارم و جلوي همه جيش كردم

(ببخشيد قانون بازي رو عوض كردم، اين يه موردم حتمن بايد مي گفتم )
از همه دوستاي خوبم براي ادامه بازي دعوت مي كنم. چون رسم ِ، چند تايي رو اسم مي برم :
آلا ، هستي ، سلام ، خرطوميون ، وعده گاه ، هبوط
(مرسي از پسر شجاع ، داداشي و بانو، نسرين و دوستايي كه منو دعوت كردن)